کارتون های جذاب
کارتون های جذاب

کارتون های جذاب

السا و آنا

 قانون اول این وبلاگ=نظر فراموشدر گذشته های دور پادشاهی دو دختر به نام های السا و آنا داشت.السا دارای قدرت جادویی قشنگی بود ولی یک روز در هنگام بازی با آنا چون نمی توانست قدرت خود را خوب کنترل کند ، جادوی خود را ناخواسته وارد سر آنا کرد.پدرش وقتی که این موضوع را فهمید آنا را پیش کوتوله های جنگل برد(البته این کوتوله ها از سنگ بودند).کوتوله ها آنا را دوباره به زندگی برگرداندند و به پادشاه و ملکه و السا هشدار دادند که این قدرت قشنگ است ولی باید آن را السا بتواند کنترل کند، اما آنا حافظه ی خود رابرای همیشه از دست داد و او دیگر یادش نمی آمد که خواهرش همچین قدرتی دارد و چنین اتفاقی برایش افتاده است .پادشاه برای حفظ جان آنا و دیگران اتاق آن دو را از هم جدا نمود و السا را در اتاقی پنهان کرد و به السا پیشنهاد کرد که برای همیشه دستکش بپوشدتا دیگر نتواند برف و یخ تولید کند.بعد از چند سال پادشاه و ملکه با کشتی به سفر رفتند و السا و آنا در بزرگسالی به علت طوفان در دریا پدر و مادر خود را از دست دادند وچون السا نمی تواند قدرت خود را کنترل کند در مراسم ختم پدر و مادرش حاضر نمی شود و حالا آن دو فقط همدیگر را دارند.سه سال بعد که السا به سن قانونی می رسد مردم او را به عنوان ملکه ی خود برمی گزینند.مراسم تاج گذاری در مراسمی بسیار باشکوه برگزار می شود و السا نگران است که به خاطر اینکه نمی تواند قدرتش را کنترل کند این مراسم خراب شود و دیگران این موضوع را بفهمند.در این مراسم آنا عاشق شاهزاده ای به نام هانس از جزایر جنوبی می شود و تصمیم می گیرد که با او اذدواج کند،واین موضوع را به السا در مراسم تاج گذاری می گوید السا موافقت نمی کند و به علت عصبانی شدن کنترل قدرتش را از دست می دهد و کف سالن را منجمد می کند و قندیل های نوک تیز به وجود می آیند و السا  فرار می کند وبه کوهستان پناه می برد. در این بین دوک ها از این موضوع استفاده کرده و می خواستند که ثروت این سرزمین را  به دست بیاورند. آنا به دنبال السا می رود و در بین راه با کریستوف آشنا می شود وبا کمک او السا را در کاخ یخی در کوهستان پیدا می کند،البته اسب آنا در همان اول راه فرار می کند و به ارندل بر می گردد و هانس و دوک ها فکر می کنند که آنا برایش اتفاقی افتاده است و آن ها هم به کوهستان می روند. آنا که السا را پیدا کرده است پیشش می رود تابا آن حرف بزند و السا او را از خود می راند ولی آنا  به السا می گوید که زمستان بزرگی در شهر به وجود آورده است و باید آن را از بین ببرد،والسا که نمی داند به چه شکلی این کار را باید بکند در کشمکش با آنا نا خواسته دوباره اشعه هایی از قدرت خود را به اطراف پرتاب می کند و یکی از اشعه ها وارد قلب آنا می شود و السا با غول برفی که درست می کند آن ها را از قصر خود دور می کند و در اینجا کریستوف از سفید شدن مو های آنا می فهمد که چنین اتفاقی افتاده است و آنا را پیش کوتوله های جنگل می برد.ولی کوتوله ها می گویند که یک عشق واقعی می تواند این یخ را در قلب آنا پاک کند وآن دو فکر می کنند که عشق هانس می تواند.هانس هم با دوک ها پیش السا می رود و او را می گیرد و در سیاه چال می اندازد و به کاخ برمی گردد. آنا که به کاخ می رسد تازه می فهمد که هانس چه آدمی است و می خواهد با کشتن دو خواهر پادشاه این سرزمین شود و به خاطر همین با کمک الف آدم برفی که السا درست کرده است از کاخ فرار می کند و کریستوف هم که عاشق آنا است دلش آرام نمی گیرد و برمی گردد .هانس هم به دروغ به به بقیه می گوید آنا به دلیل آسیبی که السا به او زد مرد وبه سیاه چال می رود تا السا را بکشد و السا با کمک قدرتش تواتست که فرار کند .آنا،السا،کریستوف و هانس به سمت دریاچه ی یخ زده می روند و هانس ،السا را پیدا می کند و می خواهد او را بکشد و به دلیل فریاد هایی که سر السا می کشد آنا می فهمد که هانس می خواهد السا را بکشد و دیگر پیش کریستوف نمی رود و می رود و جلوی هانس قرار می گیرد و به دلیل قلب یخ زده اش کاملا یخ می زند و هانس که شمشیرش به آنا می خورد به طرفی دیگر پرتاب می شود ،السا که از این موضوع ناراحت است آنا را در آغوش می گیرد و مهر و محبت واقعی السا ،آنا را نجات می دهد و گرما را دوباره به سرزمین ارندل برمی گرداند و آنا وقتی که هانس را پیدا می کند یک مشت به صورتش می زند و این سرزمین نجات پیدا می کند والسا دیگر می تواند قدرتش را کنترل کند.  نشه

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.